همجنس گرایی ، علاقه و جذب جنسی به اعضای جنس خود. اصطلاح همجنس گرا اغلب به عنوان مترادف برای همجنس گرا استفاده می شود. همجنس گرایی زنان اغلب به عنوان لزبینیسم شناخته می شود.
در زمانهای مختلف و در فرهنگهای مختلف ، رفتار همجنسگرایانه بهطور گوناگون مورد تأیید، تحمل، مجازات و ممنوعیت قرار گرفته است. همجنس گرایی در این کشور غیر معمول نبودیونان باستان ورم ، و روابط بین مردان بزرگسال و نوجوان به ویژه در سال های اخیر به کانون اصلی کلاسیک نویسان غربی تبدیل شده است.
یهودی-مسیحی و همچنین فرهنگ های مسلمان عموماً رفتار همجنس گرایی را گناه تلقی کرده اند. زیادیهودی وبا این حال، رهبران مسیحی تمام تلاش خود را کرده اند تا روشن کنند که این اعمال هستند و نه افراد یا حتی «تمایل» یا «جهت گیری» آنها که اعتقاداتشان ممنوع است. دیگران - از جناح های درون جریان اصلیپروتستانیسم به سازمانهای اصلاحطلب به دلایل الهیاتی و همچنین اجتماعی، از پذیرش کامل همجنسگرایان و روابط آنها حمایت کردهاند. این موضوع باعث ایجاد انشعابات آشکار در برخی فرقه ها شده است.
تحولات مدرن
نگرش ها نسبت به همجنس گرایی عموماً در جریان است، تا حدی در نتیجه افزایش فعالیت سیاسی ( نگاه کنید به جنبش حقوق همجنس گرایان ) و تلاش همجنس گرایان برای اینکه آنها را نه به عنوان شخصیت های ناهنجار، بلکه تنها در جهت گیری جنسی خود با افراد «عادی» متفاوت نگاه کنند . دیدگاه های متضاد همجنس گرایی - به عنوان یک رفتار جنسی متفاوت اما عادی انسان از یک سو، و به عنوان رفتار انحرافی روانشناختی از سوی دیگر - در اکثر جوامع در قرن بیست و یکم وجود دارد، اما آنها تا حد زیادی (به معنای حرفه ای) حل شده اند. بیشتر کشورهای توسعه یافته رابه عنوان مثال، انجمن روانپزشکی آمریکا در سال 1973 "همجنس گرایی خود-سنتونیک" (وضعیت فردی که از همجنسگرایی خود راضی است) را به عنوان یک بیماری روانی طبقه بندی کرد. همجنس گرایی از طریق دعا، مشاوره و اصلاح رفتار. با این حال، ادعای موفقیت آنها بحث برانگیز است. هر جا که بتوان عقیده را آزادانه بیان کرد، احتمالاً بحث در مورد همجنس گرایی ادامه خواهد داشت.
برگزیده نظریه های همجنس گرایی
روانشناسان در قرن 19 و 20، که اکثر آنها همجنس گرایی را به عنوان نوعی بیماری روانی طبقه بندی می کردند، نظریه های مختلفی در مورد منشاء آن ارائه کردند. روانشناس قرن نوزدهمریچارد فون کرافت ابینگ ، که روانپریشی جنسی (1886) او خودارضایی، سادو-مازوخیسم، و "شهوت کشی" را در فهرست انحرافات جنسی خود گنجانده بود، آن را منشا وراثت میدانست. معاصر اوزیگموند فروید آن را در نتیجه تعارضات رشد روانی-جنسی، از جمله همذات پنداری با والدین جنس مخالف توصیف کرد. دیگران به تأثیرات اجتماعی و رویدادهای فیزیولوژیکی در رشد جنین به عنوان منشاء احتمالی نگاه کرده اند. این احتمال وجود دارد که بسیاری از موارد همجنسگرایی ناشی از ترکیبی از عوامل ذاتی یا اساسی و تأثیرات محیطی یا اجتماعی باشد.
در قرن بیست و یکم، بسیاری از جوامع با صراحت بیشتر در مورد مسائل جنسی و اعمال جنسی بحث می کردند. همراه با پذیرش فزاینده همجنس گرایی به عنوان بیان رایج تمایلات جنسی انسان، باورهای دیرینه درباره همجنس گرایان شروع به از دست دادن اعتبار کرده بود. راکلیشه های همجنس گرایان مرد به عنوان ضعیف و زنانه و لزبین ها به عنوان مردانه و پرخاشگر، که اخیراً در دهه 1950 و اوایل دهه 60 در غرب رایج بود، تا حد زیادی کنار گذاشته شده است.
در ایالات متحده آمریکا در قرن بیستم ، میدانی به نامتحقیقات جنسی در میان علوم اجتماعی و رفتاری در تلاش برای بررسی عمل جنسی واقعی ایجاد شد. محققینی مانندآلفرد کینزی گزارش داد که فعالیت همجنسبازی یک الگوی مکرر در نوجوانی، هم در بین مردان و هم در زنان بود.
گزارش کینزی در سال 1948به عنوان مثال، دریافتند که 30 درصد از مردان آمریکایی بالغ در میان آزمودنیهای کینزی درگیر برخی از فعالیتهای همجنسگرایانه بودهاند و 10 درصد گزارش کردهاند که عمل جنسی آنها منحصراً برای مدت حداقل سه سال بین سنین 16 تا 55 سالگی همجنسگرا بوده است. تقریباً نیمی از زنان در این مطالعه فعالیت عمدتاً همجنس گرا را گزارش کردند. روشها و نتیجهگیریهای تحقیقاتی کینزی بسیار مورد انتقاد قرار گرفتهاند، و مطالعات بیشتر نتایج متفاوت و متفاوتی را به همراه داشته است.
طیف وسیعی از نظرسنجیهای اخیر، در مورد رفتار عمدتاً همجنسگرا و همچنین تماس جنسی همجنسگرا در بزرگسالی، نتایجی را بهدست آوردهاند که هم بالاتر و هم پایینتر از نتایجی است که کینزی شناسایی کرده است. به جای دسته بندی افراد به صورت مطلق به عنوان همجنسگرا یا دگرجنسگرا،جهت گیری های انحصاری هر دو نوع افراط را تشکیل می دهند.
اکثر مردم را می توان در یک نقطه در هر دو طرف از نقطه میانی طیف شناسایی کرد و دوجنسه ها (کسانی که به افراد از هر جنس پاسخ جنسی می دهند) در وسط قرار دارند. فعالیت همجنس گرایی موقعیتی تمایل دارد در محیط هایی مانندزندانهایی که در آن هیچ فرصتی برای تماس دگرجنسگرایان وجود ندارد.
مسائل معاصر
همانطور که در بالا ذکر شد، جوامع مختلف واکنش های متفاوتی به همجنس گرایی نشان می دهند. در بیشتر آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین ، موضوع و رفتار هر دو تابو در نظر گرفته میشوند، به استثنای اندکی که در مناطق شهری وجود دارد. در کشورهای غربی، نگرش ها تا حدودی لیبرال تر بود. اگرچه موضوع همجنس گرایی در اوایل قرن بیستم در مجامع عمومی کمتر مورد بحث قرار گرفت، در اواخر قرن بیستم در بسیاری از کشورهای غربی به یک موضوع سیاسی تبدیل شد.
این امر به ویژه در ایالات متحده صادق بود، جایی که جنبش حقوق همجنس گرایان اغلب به عنوان شاخه ای از جنبش های مختلف حقوق مدنی در دهه 1960 دیده می شود. پس از سال 1969مشورش های استون وال ، که در آن پلیس شهر نیویورک به یکبار همجنس گرایان و با مقاومت مستمر روبرو شدند، بسیاری از همجنس گرایان جرأت یافتند تا خود را به عنوان مردان همجنس گرا یا لزبین برای دوستان، اقوام و حتی برای عموم مردم معرفی کنند.
در بیشتر آمریکای شمالی و اروپای غربی ، جمعیت دگرجنسگرا برای اولین بار از جوامع همجنسگرایان و همجنسگرایان آگاه شدند. بسیاری از همجنسگرایان و همجنسگرایان خواستار رفتار برابر در شیوههای استخدام، مسکن و سیاستهای عمومی شدند. در پاسخ به فعالیت آنها، بسیاری از حوزه های قضایی قوانینی را برای ممنوعیت وضع کردندتبعیض علیه همجنسبازان، و تعداد فزایندهای از کارفرمایان در آمریکا و کشورهای اروپایی موافقت کردند که مزایای « شریک خانگی » مشابه مراقبتهای بهداشتی، بیمه عمر و در برخی موارد، مزایای بازنشستگی در دسترس زوجهای متاهل دگرجنسگرا را ارائه دهند.
اگرچه شرایط برای همجنسگرایان عموماً در بسیاری از اروپا و آمریکای شمالی در اواخر قرن بیست و یکم، در سایر نقاط جهان بهبود یافته بود.خشونت علیه همجنسگرایان ادامه یافت. برای مثال، در نامیبیا، به افسران پلیس دستور داده شد که همجنس گرایان را «از بین ببرند». دانشجویان همجنس گرا در دانشگاه کارائیب شمالی جامائیکا مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و یک گروه ضد همجنس گرا در برزیل به نام آکوردا کوراکائو ("بیدار، عزیز") مسئول قتل چندین همجنس گرا شد. در اکوادور یک گروه حقوق همجنسبازان به نام Quitogay ایمیلهای تهدیدآمیز زیادی دریافت کرد که مورد حمایت عفو بینالملل قرار گرفت.
حتی در بخشهایی از جهان که خشونت فیزیکی وجود ندارد ، عدم تحمل همجنسگرایی اغلب ادامه دارد. با این حال، نشانه هایی از تغییر وجود دارد. در یکی از این موارد، آلبانی قوانین لواط خود را در سال 1995 لغو کرد و زوجهای همجنسگرا در آمستردام در سال 2001 طبق قوانینی که دگرجنسگرایان را حاکم میکند ، به طور قانونی ازدواج کردند .ازدواج (به جای قوانینی که به آنها اجازه «ثبت نام» یا تشکیل شراکت «داخلی» می داد). در اواخر قرن بیستم، مردان و لزبینهای همجنسگرا با افتخار گرایش جنسی خود را به تعداد فزایندهای آشکار کردند. برخی دیگر، بهویژه آنهایی که در انظار عمومی هستند، گرایش جنسی خود را در رسانهها و برخلاف میلشان توسط فعالان له یا علیه حقوق همجنسگرایان فاش کردند - رویهای بحثبرانگیز که به عنوان «بیرونبازی» شناخته میشود.
یکی از مسائلی که در دو دهه آخر قرن بیستم و پس از آن برای مردان همجنسگرا مطرح شد. در سایر نقاط جهان ایدز عمدتاً از طریق رابطه جنسی دگرجنس گرا منتقل می شد، اما در ایالات متحده و در برخی از مراکز اروپایی این بیماری به ویژه در جوامع همجنس گرایان شهری شایع بود.
در نتیجه همجنس گرایان در خط مقدم حمایت از تحقیق در مورد این بیماری و حمایت از قربانیان آن از طریق گروه هایی مانندبحران سلامت مردان همجنس گرا در شهر نیویورک.
رمان نویس و نمایشنامه نویسلری کرامر ، که معتقد بود به حضور تهاجمیتر نیاز است، این سازمان را تأسیس کردائتلاف ایدز برای رها کردن قدرت (ACT UP)، که شروع به ترویج اقدامات سیاسی، از جمله گردش، از طریق شعب محلی در شهرهایی مانند نیویورک ، لس آنجلس، سانفرانسیسکو ، واشنگتن، دی سی و پاریس کرد. این بیماری همچنین تلفات سنگینی را بر جوامع هنری در این مراکز وارد کرد، و عملاً هیچ یک از آثار هنری مردان همجنسگرا در اواخر قرن بیستم از این موضوع و احساس فقدان بزرگ دست نخورده بود.
لزبین ها، به ویژه آنهایی که درگیر مواد مخدر داخل وریدی و تجارت جنسی نیستند، احتمالاً گروهی بودند که کمترین تأثیر را از ایدز داشتند. با این حال، اکثریت با مردان همجنسگرا تمایل به داشتن جایگاهی امن در جامعه جهانی را داشتند که ترس از خشونت، مبارزه برای رفتار برابر تحت قانون، تلاش برای ساکت کردن، و هر شکل دیگری از رفتار مدنی که در آن به چالش کشیده نمیشد. شهروندی درجه دو را تحمیل می کند.
منابع: